در همین بخش
|
کلوپ نسوان.... | ||||||||||||||||||||||
«صدیقه دولت آبادی: نامه ها، نوشته ها و یادها» افسانه نجم آبادی-13 آذر 1387![]() |
![]() |
||||||||||||||||||||||
مدرسه فمینیستی: مطلب حاضر، پیگفتار افسانه نجم آبادی است بر کتاب 3 جلدی «صدیقه دولت آبادی: نامه ها، نوشته ها و یادها» (ص 659 الی 682). این کتاب در تابستان 1377 ، با ویراستاری مهدخت صنعتی و افسانه نجم آبادی، در آمریکا به چاپ رسید. ما در مدرسه فمینیستی بر آن شدیم که این پیگفتار را همراه با گفتگوی کوتاهی با مهدخت صنعتی یکی دیگر از ویراستاران این مجموعه، با هدف آشنایی بیشتر خوانندگان با «صدیقه دولت آبادی» و نیز معرفی این مجموعه کتاب 3 جلدی ارزشمند، بدون کم و کاست منتشر کنیم. لازم است در این جا از افسانه نجم آبادی هشتاد سال زندگی صدیقه دولت آبادی [1] با دورانی از دگرگونی های اجتماعی و سیاسی و فرهنگی ایران و زنان در ایران همدوره بود. به یک عبارت می توان این دوران را دوران آفرینش «زنیت مدرن» خواند _ روندی که آغازه فکری آن به قرنی پیش برمی گردد، ولی اثرات و ثمرات آن در سطحی اجتماعی در این دوره ساخت و پرداخت یافت. وجوه بسیاری از زندگی او موثر پاره ای از این دگرگونی ها و در عین حال نمونه بارزی از اثر این دگرگونی ها بود. چنین زندگی پرتلاش و پر بار، که بیش از چهل سال آن وقف فعالیت هایی برای بهبود وضع زنان در ایران شد، به حق ستایش آزادیخواهان و تساوی طلبان همدوره او را _ که از او به عنوان «نمونه زنان تساوی طلب و زنده» [2] ، «پیشاهنگ» و «پیش کسوت» (609 – 608)، «پیشقدم نهضت زنان ایران» و عاشق «خدمتگزاری» به ترقی دختران و بانوان ایران» یاد کرده اند (630) _ برانگیخته، همچنان سپاس نسل کنونی زنان ایرانی را، که چون او خود را کوشندگان حقوق زن می دانند و مدیون او و دیگر زنان کوشنده نسل های قبلی اند، می طلبد. صدیقه دولت آبادی زندگی تک نوا و تک خطی نداشت. هم چون هر انسان اندیشمند و مبارز، زندگی ستودنی اش پر تناقض بود. پیچیدگی ها و غنای چنین زندگی، گاه تنش ها و تناقض هایی را می نمایاند که «ناسازه زنوری» نام گرفته است. [3] به قول Joan Wallach Scott، در اشاره به زنوران قرن هجده و نوزده فرانسه، فمنیست ها زنانی اند که انگار بار چنته شان ناسازگی یا جمع اضداد است: زنان
پانوشت:
[1] این پیگفتار را مدیون و ممنون مهدخت صنعتی هستم. به پیشنهاد او کتاب Calolyn Heilbrun, Writing a Woman’s Life (New York: Ballantine Books, 1988) را خواندم و فکر نوشتن این انجامش از آن جا آغاز شد. در این جا مایلم از خانم آذر اشرف که با نهایت مهربانی و صرف وقت بسیار در ردیابی نوشته های چاپی صدیقه دولت آبادی یاری ام رساندند تشکر کنم. همچنین از شانتال فوجیوارا برای تصحیح دو نوشته فرانسه زبان این مجموعه، از اما دلخانیا برای نمایه سازی و دیگر یاری های فنی تهیه و تنظیم این مجموعه، و از هلن الیاسیان برای مصاحبه با خانم ضیاء اشرف نصر و کمک های پژوهشی دیگر سپاسگزارم. با تشکر از دوستان و همکارانی که از پیشنهادها و انتقادهای آنان در نگارش نهایی این پیگفتار بهره بردم: سوسن بازرگان، محمد توکلی طرقی، زهره سالوان، نغمه سهرابی، مهدخت صنعتی، فرزانه میلانی، پیروز وکیلی - افسانه نجم آبادی [2] بنگرید به همین مجموعه، ص 626 در باقی این پیگفتار اشاره به صفحات این مجموعه در داخل پرانتز در متن خواهد بود. [3] واژه ناساز را به عنوان معادل paradox مدیون داریوش آشوری هستم. داریوش آشوری، فرهنگ علوم انسانی –انگلیسی به فارسی (تهران: نشر مرکز، 1374) |
|||||||||||||||||||||||