در همین بخش
|
کلوپ نسوان.... | ||||||||||||||||||||||
گفتگوی جواد موسوی خوزستانی با دکتر محمد برقعی-19 آذر 1387
![]() |
![]() |
||||||||||||||||||||||
مدرسه فمینیستی: دکتر محمد برقعی متولد شهرستان قم در سال 1321 است. وی تحصیلات خود را تا درجه دکترا در رشته مردم شناسی در دانشگاه های اصفهان و تهران و منچستر انگلستان گذرانده است. ایشان بیشتر سال های جوانی خود را در دورترین نقاط کشور از جمله در بلوچستان گذرانده که حاصل اش آثار مکتوبی در این زمینه از جمله «نظری به بلوچستان» بوده است. ایشان دارای چندین کتاب و صدها مقاله است. موسوی خوزستانی: در فرهنگ سیاسی ما رگه های بسیار قوی و انگار زایل نشدنی از خشونت وجود دارد که باعث می گردد لبه اصلی حرکتهای تحولخواه در ایران معاصر، همچنان بر «محو» و«حذف» رقبا، استوار باشد. به این معنا که نیروهای سیاسی و اجتماعی خواهان تحول به درست یا به غلط راه ایجاد تغییر و اصلاح جامعه را معمولا" در حذف و انهدام فرد یا جریانی که آن را «انحرافی»، «واپسگرا» و «عامل دشمن» می پندارند، قلمداد میکنند. حال از یک دیدگاه «فکری خاص» این نیروی «انحرافی» که حتما باید حذف شود تا «مشکل جامعه حل شود» میتوانسته «سنت» باشد ، یا یک گروه اجتماعی و اقلیت دینی یا قومی باشد؛ در برهه ای دیگر می تواند سکولاریسم و یا حتی مذهب هم باشد، و یا اندیشه های به اصطلاح الحادی، و... انگار همیشه میدانی که در ایران تغییرات اجتماعی را تعیین میکند لزوما میدان نبرد است، نبرد میان دو نیروی ظاهرا متضاد، نبردی آشتی ناپذیر میان «سنت با مدرنیسم»، «دین با الحاد»، «خودی با غیرخودی» و... حالا آقای دکتر نظر جنابعالی در این مورد چیست؟ محمد برقعی: ثنویت، سیاه و سفید دیدن ویژگی دیرینه فرهنگی ما است که حال به شکل تضاد سنت و مدرنیته جلوه میکند. در این زمینه مرحوم مهرداد بهار تحقیق بسیار ارزندهای دارد. وی نشان میدهد که آریاییها با آمدن به ایران و هند پارهای از خدایان خود را نیز به این دو دیار آوردند و جالب آن که این خدایان در ایران دوگانه شدند. دیوسیرت و فرشتهخو که بعدها اهریمن و اهورمزدا تجلی دیگر آن بودند در حالی که همین خدایان در هند با ویژگیهای دیگری پذیرفته شدند: خدای باروری، خدای جنگ هم بود. این سیاه و سفید دیدن در ایران و خاکستری دیدن هندیها میبایست مربوط به باور ساکنین اولیه این سرزمینها پیش از ورود آریاییها باشد. میدانیم در هند دراویدینها بودند با فرهنگی کهن که هنوز هم نشانی از آنان بر جا است ولی بومیان فلات ایران به طور کلی از بین رفتهاند. به هر حال این ثنویت که در شاهنامه به شکل دیو و پری میآید در زرتشتی به شکل اهورا و اهریمن جلوه میکند و در مانویت به شکل نور و ظلمت و به نظر من در دوران پس از اسلام و به ویژه در میان شیعیان در قالب علی و معاویه، حسین و یزید و بارزترین تجلی آن در گزینش صفت «عدل» از میان تمام صفات الهی و افزودن آن به اصول دین تحت عنوان اصول مذهب. چنین است که شعار دوران مبارزات ایران از زبان رند جهانسوز حافظ میشود که «دیو چو بیرون رود فرشته درآید». با سلطه سنت در ایران پس از انقلاب، جامعه شیفته تجدد، بار دیگر به همان شیوه ثنویت خود به این دو پدیده نگریست. سنت شد زشت و نشان عقبماندگی، و مدرن شد یک پارچه زیبا و نشان پیشتازی. درست است که آنانی که به پختگی رسیدهاند متوجه وجود فضایی خاکستری شدهاند و از دام این ثنویت تا حدودی رها شدهاند اما من چندان به |
|||||||||||||||||||||||