در همین بخش
|
کلوپ نسوان.... | ||||||||||||||||||||||
اخلاق دموکراتیک، پراگماتیسم و جنبش یک میلیون امضاء (قسمت دوم) در گفتگو با دکتر علی میرسپاسی / کاوه مظفری -10 بهمن 1386![]() |
![]() |
||||||||||||||||||||||
کاوه مظفری: چالش ديگري که در رابطه با فعاليت کمپين يک ميليون امضاء وجود دارد، دوگانه لائيسيته و مذهب است. از يک طرف عده اي که لائيک هستند معتقدند از آنجايي که مذهب اساساً ضد زن است، و حکومت ايران يک حکومت ديني است، نمي توان بدون مبارزه با مذهب اين قوانين را تغيير داد. از طرف ديگر، عده اي که مذهبي هستند نيز استدلال مي کنند که فعاليت کمپين خلاف قوانين اسلامي است و کمپين قصد دارد در دستورات مذهب دخالت کند. اگرچه کنشگران کمپين با وجود گرايش هاي متکثري که دارند، سعي مي کنند در ميان اين دو قطبِ متضاد عمل کنند و به شيوه هاي مختلف و با استدلال هاي مختلف (از تبيين هاي سکولار گرفته تا قرائت هاي نوانديشي ديني) به سمت تغيير اين قوانين حرکت کنند. شما در اين مورد چگونه فکر مي کنيد و رابطه اين کمپين را با مذهب چگونه ارزيابي مي کنيد؟ دکتر میرسپاسی: به نظر من، يکي از عمده ترين خصايصي که جنبش هاي دموکراتيک از جمله کمپین یک میلیون امضاء دارند، اين است که در واقع «طيف» هستند؛ و تنوعي از عقاید رنگارنگ و گرايشات مختلف را در بر مي گيرند. در واقع، يکي از امتيازات مهم جنبش هاي دموکراتيک اين است که بر اساس يک معرفت خاص و واحد شکل نگرفته اند. شبيه بحثي که جان ديويي در مورد اخلاق اجتماعي مطرح مي کند: «اخلاق بدون اصول [1]». بدين معني که اخلاق اجتماعي بر اساس اصول معرفتي خاصي نيست. چراکه وقتي بر اساس چارچوب معرفتي خاصي بوجود آمد، آنگاه ناگزیر می شود چارچوب هاي معرفتي ديگر را طرد کند. جان ديويي در کتاب کوچکي که تحت عنوان «يک ايمان مشترک» دارد، عنوان مي کند که قبول دموکراسي به عنوان يک پروژه اجتماعي، پذیرش اين مسئله است که اساسا امکان دستيابي به معرفت مطلق وجود ندارد. ادامه مي دهد که معرفت علمي باعث کم کردن رنج انسان شده، اختراعات زيادي را سبب شده، و بصيرت فوق العاده اي به انسان مي دهد؛ اما باز هم معرفت مطلق نيست. به همين خاطر، ما نمي توانيم ساير معرفت ها، مانند دين را کاملاً رد کنيم. البته، دينداران هم بايد قبول کنند که دين نيز نمي تواند حقيقت و معرفت مطلق را بيان کند. ديويي معتقد است که اگر يک دين بر يک جامعه غلبه پيدا کند، الزاماً باعث خوشبختي انسان هاي آن جامعه نمي شود؛ و البته اين را هم مي دانيم که اگر دين را از جامعه حذف کنيم باز هم منجر به خوشبختي نمي شود. او در نهايت، بر اين نظر است که در يک جامعه دموکراتيک فضا براي تمام معرفت ها بايد وجود داشته باشد، از معرفت علمي و ديني گرفته تا هنري. ديويي، در برابر ادعایی که عنوان مي کند که دين يک توهم است، استدلال مي کند که علم هم مي تواند توهم آميز باشد. البته منظور وي از دين، نهاد ديني نيست، بلکه افراد ديندار، ارزش ها و معرفت ديني است. جان لاک هم به عنوان يکي از تئوريسين هاي اوليه سکولاريسم، معتقد است که حقيقت مطلقي وجود ندارد، و ديني که ادعاي حقيقت مطلق مي کند، بايد به حوزه خصوصي برود. البته، جان لایک در نهايت معتقد بود که هميشه بايد جايگاهي براي دين وجود داشته باشد، و همچنين جايگاهي براي معرفت علمي. اما اين نگاه متعادل در جريان انقلاب فرانسه تغيير کرد، يعني يک درک جديد از سکولاريسم آمد که مدعي بود دانش علمي جديد، شناختي به ما داده که ديگر هيچ جايگاهي براي دين نمي توانيم قائل باشيم. در واقع، اين کشمکشي بود که از ابتدا
پانوشت:
[1] Ethic Without Principles |
|||||||||||||||||||||||