در همین بخش
|
اخبار.... | ||||||||||||||||||||||
نامه مهدیه گلرو و عاطفه نبوی به ١٧ زندانی در اعتصاب غذا 13 مرداد 1389![]() | |||||||||||||||||||||||
نامه مهدیه گلرو به ١٧ زندانی در اعتصاب غذا: از تنها حق قابل انتخابمان نگذرید مهدیه گلرو فعال دانشجویی از تاریخ ١٢ آبان ماه ١٣٨٨ در زندان اوین زندانی است و طی این مدت به دو سال زندان محکوم شده است. گلرو با اطلاع از اعتضاب غذای ١٧ زندانی سیاسی بند ٣۵٠ زدان اوین که از هفته گذشته به سلولهای انفرادی منتقل شدهاند، از آنها خواسته است که به اعتصاب غذای خود پایان دهند. به گزارش رهانا، گلرو در این نامه به این ١٧ زندانی گفته است که تنها حق «قابل انتخاب ما» زنده ماندن است و از آنان خواسته که از این حق نگذرند. متن این نامه که در اختیار خبرگزاری رهانا است، به شرح زیر است: این اولین بار نخواهد بود که برای هر حقی از حقی دیگر میگذریم، ظلمی که قلبام را میفشارد و از چشم و قلمام گذر میکند، غم برادران در بندم که از تنها حق قابل انتخاب خود گذشتهاند تا ثابت کنند همیشه آدمی چیزی برای از دست دادن دارد و روزها را با سیاهی به شب گره میزنند بیآنکه مسبباناش بدانند، روزهای سیاه در انتظارشان خواهد بود. آنها که با قامت خود شکستند صف سیاهی را، چون کشتی که به دل امواج میزنند. به خاطر کوچکترین حقتان در دل ستم (زندان) از اولین حق خود گذشتید. چرا که تنها چیزی که اینک در کف ما است، جان ما است. چه بگویم از کسانی که زیستن چون آب گندیده را بر نمیتابند، بیتفاوتی در مرامشان نیست. این قصهی کسانی است که خسته شدند از ستایش، از بدگویی، محبت ظاهری، مهمانیهای باشکوه، خوشبختی کلیشهیی، جسارت فرمایشی و بلاغتهای پوسیده. از برابری خالی از عدالت، از قناعت لبالب از زیادهروی، از جهل پر از زرق و برق خسته شدند. اما این شب دیوانه را چون تابوتی بر دوش میگیریم و در پای شهر دفن خواهیم کرد، حالا در حالی که من، تنها چند قدم از آنها فاصله دارم، دورترین و بیخبرترین هستم. از عزیزانی که خوب میدانم نای راه رفتن، گفتن و شنیدن ندارند و حالا جایی در کنار من، در پشت همین میلهها آزار میبینند. اما چه صبورانه ایستادهاند، و نه کلامی که سوختیم و نه التماسی که بس است؛ و حسرت این حرف مانده بر دلِ… اما همهی آرزویام سلامت شما است و تنها تقاضایام احترام به تنها حق قابل انتخابمان، یعنی زنده بودن است. زنده بودن و دیدن روزهای سپیدی که در راه است و بیصبرانه در انتظار نتیجهی تلاش ما هستند. و آخر سخن با صداقت بزرگنیا، چه کسانی در همین سالهای نه چندان دور چه سخت، چه ساده و چه بسیار در سلولهای اوین جان بر کف گرفته، برای هدفشان رفتند. اما تا کی نگین به دستهی شلاق خودکامگی نشاندن و دستهی شلاق دژخیمان را… عاقبت اندیشی، کار هر عاقل است.
|
|||||||||||||||||||||||