صفحه اصلی   

        کلوپ نسوان   

        کافه مونث   

        مشق هفته   

        روزنامه دیواری   

        کتابهای اینترنتی مدرسه    

        صفحه فیس بوک مدرسه   

        کانال یوتیوپ مدرسه   

        همگرایی جنبش زنان در انتخابات   

        لایحه ضد خانواده   

        کمپین یک میلیون امضا   

        8 مارس    

        22 خرداد    

        مبصر کلاس   

        دردسر جنسیت   

        چالش ماه   

        اخبار   

        English    

  اینترنت مدرسه فمینیستی

 

      اخبار....  
 

نامه مهدیه گلرو و عاطفه نبوی به ١٧ زندانی در اعتصاب غذا

13 مرداد 1389

نامه مهدیه گلرو به ١٧ زندانی در اعتصاب غذا: از تنها حق قابل انتخاب‌مان نگذرید

مهدیه گلرو فعال دانشجویی از تاریخ ١٢ آبان ماه ١٣٨٨ در زندان اوین زندانی است و طی این مدت به دو سال زندان محکوم شده است. گلرو با اطلاع از اعتضاب غذای ١٧ زندانی سیاسی بند ٣۵٠ زدان اوین که از هفته گذشته به سلول‌های انفرادی منتقل شده‌اند، از آن‌ها خواسته است که به اعتصاب غذای خود پایان دهند.

به گزارش رهانا، گلرو در این نامه به این ١٧ زندانی گفته است که تنها حق «قابل انتخاب ما» زنده ماندن است و از آنان خواسته که از این حق نگذرند. متن این نامه که در اختیار خبرگزاری رهانا است، به شرح زیر است:

این اولین بار نخواهد بود که برای هر حقی از حقی دیگر می‌گذریم، ظلمی که قلب‌ام را می‌فشارد و از چشم و قلم‌ام گذر می‌کند، غم برادران در بندم که از تنها حق قابل انتخاب خود گذشته‌اند تا ثابت کنند همیشه آدمی چیزی برای از دست دادن دارد و روزها را با سیاهی به شب گره می‌زنند بی‌آن‌که مسببان‌اش بدانند، روزهای سیاه در انتظارشان خواهد بود.
اما تا کی با خود خواهیم کشید روزهای خاموش را؟…

آن‌ها که با قامت خود شکستند صف سیاهی را، چون کشتی که به دل امواج می‌زنند. به خاطر کوچک‌ترین حق‌تان در دل ستم (زندان) از اولین حق خود گذشتید. چرا که تنها چیزی که اینک در کف ما است، جان ما است.
عمرمان که در تلاش توصیف آفتاب، برای شب می‌گذرد، هر چند لحظه‌یی از این تلاش ناامید نمی‌شویم. اما آیا شب آفتاب را می‌فهمد؟ وقتی که سهم ما از آن، پاره پاره‌های پشت میله‌ها است. می‌توان بیش از این تلاش کرد؟ وقتی روزها سهم شما یک دستمال آسمان از پهنای بی‌انتهای آسمان نیست.
نمی‌دانم از کدام عزیز بگویم؟ از کسانی که پیش از این برای حق تحصیل اعتصاب کرده‌اند؟ یا از او که برای آزادی بارها در حسرت‌اش مانده؟ از مرد محجبه بگویم؟ یا از صمیمیت صمیمی؟

چه بگویم از کسانی که زیستن چون آب گندیده را بر نمی‌تابند، بی‌تفاوتی در مرام‌شان نیست. این قصه‌ی کسانی است که خسته شدند از ستایش، از بدگویی، محبت ظاهری، مهمانی‌های باشکوه، خوش‌بختی کلیشه‌یی، جسارت فرمایشی و بلاغت‌های پوسیده. از برابری خالی از عدالت، از قناعت لبالب از زیاده‌روی، از جهل پر از زرق و برق خسته شدند.

اما این شب دیوانه را چون تابوتی بر دوش می‌گیریم و در پای شهر دفن خواهیم کرد، حالا در حالی که من، تنها چند قدم از آن‌ها فاصله دارم، دورترین و بی‌خبرترین هستم. از عزیزانی که خوب می‌دانم نای راه رفتن، گفتن و شنیدن ندارند و حالا جایی در کنار من، در پشت همین میله‌ها آزار می‌بینند. اما چه صبورانه ایستاده‌اند، و نه کلامی که سوختیم و نه التماسی که بس است؛ و حسرت این حرف مانده بر دلِ…

اما همه‌ی آرزوی‌ام سلامت شما است و تنها تقاضای‌ام احترام به تنها حق قابل انتخاب‌مان، یعنی زنده بودن است. زنده بودن و دیدن روزهای سپیدی که در راه است و بی‌صبرانه در انتظار نتیجه‌ی تلاش ما هستند.

و آخر سخن با صداقت بزرگ‌نیا، چه کسانی در همین سال‌های نه چندان دور چه سخت، چه ساده و چه بسیار در سلول‌های اوین جان بر کف گرفته، برای هدف‌شان رفتند. اما تا کی نگین به دسته‌ی شلاق خودکامگی نشاندن و دسته‌ی شلاق دژخیمان را… عاقبت اندیشی، کار هر عاقل است.
 زیستن و معجزه کردن
 ور نه م




    English    فیس بوک     تماس با ما    درباره ما    اخبار    بخش های پیشین سایت    روزنامه دیواری    مبصر کلاس    مشق هفته    ویدئو - گزارش ها    کافه مونث    کتاب های اینترنتی مدرسه    کلوپ نسوان