در همین بخش
|
اخبار.... | ||||||||||||||||||||||
مسوولان كجاي قصه تلخ اعتياد زنان ايستادهاند؟ 16 مرداد 1389![]() | |||||||||||||||||||||||
ایلنا (سمیه جاهد عطائیان): شيرين، زن معتادي كه نوزادش را تنها سه روز پس از تولد ديده و همسرش نوزاد 3 روزه را براي خريد مواد فروخت، فهيمه كه دلهرههاي شير دادن به نوزاد معتادش را فراموش نميكند، الهام كه ميگويد روزنامهنگار بوده و در 13 سالگي الكل مصرف ميكرده ، نمونههايي از زنان آسيبديده جامعهمان هستند كه حتي به قدر نجات خود بضاعت ندارند اما بيشتر از بضاعت خود براي رهايي تلاش ميكنند. چهقدر بنويسيم و عكاسي كنيم تا زنان و مردان عبرت بگيرند....؟ تا كجا اطلاعرساني كنيم؟ مگر زنان و مردان معتاد همجنس مادران و پدران ما نيستند؟ پس چرا مردم حتي براي راهاندازي يك مركز ترك اعتياد زنان در محله خود تا اين حد مقاومت ميكنند؟ چرا مسئولان دردهاي درمان نشده زنان معتاد ترككرده را درمان نميكنند؟ يك سوزن به خودمان ميزنيم كه دستانمان گاهي محبت و انسانيت را دريغ ميكند و يك تلنگر به مسئولاني كه اين روزها دغدغه تشريح قانون جديد مربوط به مواد مخدر را دارند. اگرچه چشم انتظار و اميدوار منتظر ميمانيم تا اثربخش قانون جديد را مشاهده كنيم اما تا اثربخشي اين قانون تلفشدگان زيادي دادهايم. از مددياران كمپ راضياند اما به ياد ندارند كه شبي را بدون هول و هراس روي بالش گذاشه باشند؛ صداي نعره و فحش تن و بدنشان را ميلرزاند! گاهي با شيشه يا تيغ خودزني ميكنند و يا ديگران را ميزنند! اجبار براي ترك مواد بيفايده است اينجا اگر كسي با پاي خودش بيايد پذيرش ميشود، تمايل داشته باشند تمام است! اما سحر از ترس اينكه به دست شوهرش كشته شود به كمپ ترك اعتياد زنان آمده بود. پذيرشش نميكردند چون تمايل به ترك نداشت؛ ترس از شوهر او را به اقامتگاه زنان كشانده بود، دبير كمپ وساطت ميكند و او پذيرش ميشود. سحر دوران سمزدايي وحشتناكي را سپري ميكند اما دوام نميآورد، يك بار كه ساير زنان معتاد مشغول پوست كندن سيبزميني براي ناهار بودند، چاقو را از دستشان قاپ ميزند و فرار ميكند، آن زمان بود كه همه، حتي دبير كمپ از فرار او خوشحال شد! آنها كه به اجبار ميآيند دل به كار نميدهند، لغزشهاي مزمن دارند! با آنكه در ابتداي پذيرش به طور دقيق بازرسي ميشوند اما مجبور كردن خانوادهها براي ترك همانا و خوردن مواد همانا..! آنوقت انقدر منتظر ميمانند كه معدهشان كار كند و مواد همراه با مدفوعشان بيرون بيايد، پس ديگر ماندن در مركز اقامتي چيزي بيشباهت به طنز نيست! چاقو مواظبمان است تعداد زيادي از زنان در حياط اقامتگاه روي زمين و يا نيمكتهاي چوبي نشستند، جوونترها، دور هم جمع شدند و گاهي با هم ميخندند و يا گاهي به سر و كله هم ميپرند؛ تازه واردها كه |
|||||||||||||||||||||||