در همین بخش
|
بخش های پیشین سایت.... مهمان مدرسه.... | ||||||||||||||||||||||
شناخت شعر ماندگار و ویژگیهای شعر فروغ فرخزاد / منصور کوشان 25 دی 1389![]() | |||||||||||||||||||||||
جستارهایی در آستانهی سالگرد تولد و مرگ فروغ فرخزاد در فاصلهی دی تا بهمنماه رادیو زمانه (منصور کوشان) : همچنان بر این گمانم که شعر فروغ فروخزاد و جهانبینی روشن او، هنوز آن چنان که شایستهی اوست، در قلمرو ادبیات فارسی شناسانده نشده است. زبان، اندیشه و مضمون و نهایت ساختار هرمی، که یکی از غنیترین و ماندگارترین ساختارهای ادبی و هنری است، آنچنان در بافت بسیاری از شعرهای آخر فروغ فرخزاد تنیده شده است، که نمونههای کمی از آن در شعر فارسی معاصر دیده میشود. چنانکه اگر تعریف ساختار هرمی شعر بلند را که دربرگیرندهی کانونهای موازی، قرینه و مساوی است، محک شعر بلند در نظر بگیریم، تنها یک شعر بلند در کارنامهی شعر ایران موجود است و آن «ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد» است. چرا که در ساختار هرمی شعر بلند، نمیتوان با یک شخصیت، یک زبان، یک مضمون و یک اندیشه متن را پیش برد و هر شعر بلندی نیازمند چندگانگی زبان، اندیشه و مضمون است. از این رو، اکنون که باز در آستانهی تولد جسمی (۸ دی ماه ۱۳۱۳) و مرگ جسمی (۲۴ بهمن ۱۳۴۵) فروغ فرخزاد هستیم، میکوشم طی چند جستار کوتاه، ابتدا تعریف خود از «ساختار هرمی شعر» را ارایه دهم و آنگاه ویژگیهای شعر فروغ فرخزاد را بشناسانم. عنصرهای ساختار هرمی افسانهها و باورهای عام از سویی و باستانشناسی و باورهای خاص از سوی دیگر ساختار هرمها را از کیفیت یا قابلیت ویژهای همچون جاودانگی بخشیدن به"چیز"ها برخوردار کرده است. چنان که جسدهای مومیایی شده و اشیای کشف شده در زیر هرمهای مصر هم چنان یکی از جذابترین و بحثانگیزترین کشفهای باستانشناسان به شمار میرود. این مهم ذهن من را با شناختم از ساختار آثار برجستهی ادبیات جهان، به ویژه ادبیات ممتاز ایران تا مدتها مشغول کرد. هر بار با خواندن اثری، به ویژه شعر و داستان و تجزیهی آن به عنصرهای سازنده و تجسم ترسیمی مجموعهی آن عنصرها، بیشتر به این شناخت رسیدم که تعدادی از شعرها و داستانها و نمایشنامهها از آن رو جاودانه شدهاند که عنصرهای بنیادی آنها، یعنی زبان، مضمون و اندیشهیآنها، در تار و پودی از ساختار هرمی جای گرفتهاند. پس از این پژوهش و آگاهی بر آن شدم که تعریفی از درون این نوع شعر و داستان و نمایشنامه به دست بیاورم و در صورت امکان آن را با خوانندگان در میان بگذارم. تفکیک عنصرهای شعرها و داستانها و نمایشنامههایی که به نظرم آثار برجسته و ماندگاری میآمدند و کم و بیش از جانب صاحبنظران و گاه عموم خوانندگان جدی پذیرفته شده بود، من را به وجههای مشترکی میان این آثار رساند. به این دریافت رسیدم که در متنهایی که به راستی از هر نظر شعر و داستان و رمان و نمایشنامه نامیده میشوند و زیر پوشش تمام تعریفهای شایستهی همهی آفرینشهای کلامی از جانب منتقدان و نظریهپردازان قرار میگیرند، سه اصل یا سه وجه بسیار حایز اهمیت وجود دارد: گونهی زبان، گونهی مضمون، گونهی اندیشه منظور از گونهی زبان، گونهی مضمون و گونهی اندیشه، چهگونگی به کار گرفتن زبان، مضمون و اندیشه در متن است. این که چهگونه زبانی میتواند در گرو مضمون و اندیشهی متنش باشد؟ چهگونه مضمونی میتواند تنیده شدهی زبان متن و اندیشه |
|||||||||||||||||||||||