در همین بخش
|
کافه مونث.... | ||||||||||||||||||||||
"آه چه محنت ها که کشیدی ایران" ، هاله سحابی "ایراندخت" برابری خواهی به محنت کشته شد! منصوره شجاعی-14 دی 1391![]() |
![]() |
||||||||||||||||||||||
مدرسه فمینیستی : حدود صد سال پیش در تیر ماه سال 1287 مجلس را به توپ بستند. و از آن تاریخ وطن دوستی ، دموکراسی جویی ، و برابری خواهی جرم شناخته شد. حدود دوسال پیش در مرداد ماه سال 1388 مجلس را در مراسم تحلیف بستند که سالگرد مشروطه را به تحلیفی دروغین تاخت زنند. و مردم به میدان بهارستان آمدند. در آن روز هاله سحابی ایراندخت برابری خواهی به ضربات باتوم ماموران انتظامی مجروح شد و سپس دستگیر و به زندان اوین منتقل شد. گروه "مادران صلح" ، "شورای فعالان ملی مذهبی " ، و جماعتی از زنان فعال خبر را پی گرفتند .... که حضور هاله درهریک از این جریان ها ، حضوری موثر وبه یاد ماندنی بود. دو هفته بعد با قید وثیقه تا برگزاری دادگاه آزاد شد. طبق روال در حلقه ای زنانه به دیدنی رفتیم. خانه اش ، یکی از ساختمان های دانشگاهی در حوالی گیشا ... بوی اصالت و کهنگی می داد و از زرق وبرق تازه به دوران رسیدگی این سالها به جد دور بود خود با دامنی رنگارنگ و صورتی خندان و پیشانی ای که هنوز جای زخم باتوم برآن بود در کنار همسر و فرزندان اش در کار پذیرایی از میهمانان بود و با دوستان به تناسب احوال سخن می گفت و به نوشین احمدی توصیه بچه دار شدن می کرد...!! نه انگار که از زندان آمده و نه انگار که در وطن کودتا زده و محنت کشیده به سر می برد و نه انگار که میدان بهارستان در تسخیر مهاجمان آزادیخواهی است ،نه... او به زندگی، به آیندگان ،به ادامه راه فکر می کرد وکلام اش کلام مهر و امید بود و به همین سیاق نیز از خاطرات زندان می گفت ... شیرین و ساده. عمیق و صادق.... . حکایت کرد که گویا ساعت 9 شب در گوشه ای از سلول بند دویست و نه ، صدای الله اکبر شنیده و ابتدا به این تصور که قراری است شبانه میان ساکنان این طرف دیوار اوین... او نیز با صدای بلند الله اکبر گفته و درمقابل اعتراض زندانبان و واداشتن او به رعایت سکوت سهمگین بند 209 ، به سادگی گفته بود "مگر قرار نیست که ساعت 9 همه الله اکبر بگویند"؟؟ خیلی قرار ها ی دیگر هم بود ... قرار بود کسانی در انتخابات پیروز شوند که دغدغه آزادی و برابری داشته باشند . قرار بود زنان دیگر نصف مردان نباشند . قرار بود دموکراسی و برابری و امنیت و رفاه به یک سان تقسیم شود .. قرار بود تو بمانی و زندگی با صفا و پرمهر ادامه یابد... در پاییز 1389 برای گذراندن دوسال حکم اش به زندان فراخوانده شد . خودش نخواست که خبر خیلی پخش شود . فروتن بودو از دیرباز آشنای زندان و زندانی ... آرام رفت تا دوسال بماند به این امید که پیش از به سررسیدن دوران حبس ، عناد وستیزه جویی به پایان رسد ونسیم آزادی وبرابری درهای زندان را بگشاید. مهندس سحابی بیمارتر شد.... به بهانه زمین خوردن هنگام وضوچشم بست که نبیند آنچه که بروطن میرفت . چشم اش تاب دیدن نداشت .... مگر به دیدار دخترش که قاصد برابری بود و آزادی... مسولین سرانجام سرکیسه شل کرده بودند... هاله موفق شد که بدون پذیرفتن شرط و شروط های غیرقانونی برای دیدن پدر اززندان مرخصی بگیرد... شنیدیم که در این مدت از کنار تخت پدر تکان نخورد و عهد به جا آورد و همواره با عیادت کنندگان پدر به شیرینی و نشاط سخن گفت. مادرِ صلح بود و دخترِوطن دوستی و همراهِ برابری خواهی ...پدر رفت ... واودر تدارک مراسم پدر. حتم در خفا ساک زندان را نیز مهیا می کرد ... دلیل مرخصی را مرخص کرده بودند |
|||||||||||||||||||||||