در همین بخش
|
کافه مونث.... | ||||||||||||||||||||||
بفرمایید شام ، خانم ـ بفرمایید شام، آقا آمنه کرمی-14 دی 1391![]() |
![]() |
||||||||||||||||||||||
مدرسه فمینیستی : در این ایام خجسته که در آستانهی حلول سال نو (1390 خورشیدی) و حال و هوای عید نوروز هستیم اجازه دهید از خاطرهای جالب و به یادماندنی شروع کنم. در یکی از همین روزهای دید و بازدید نوروزی بود که جمع شده بودیم دور هم با تنی چند از دوستان فمینیست. میدانستم که دختر نوجوان صاحبخانه با وجود سن و سال کم، شیرینیهای خوشمزهای میپزد و با جستوجو در اینترنت، دستورالعمل طبخ شیرینیهای جدید را به دست میآورد. با این پیشآگاهی لب به سخن گشودم و از این شیرینکاری دختر نوجوان صاحبخانه تمجید کردم و برای ادامه کار پخت و پز، کلی تشویقاش کردم. در این میان اما همان «تنی چند از دوستان فمینیست» لب به اعتراض گشودند که چرا از آشپزی این دختر تعریف میکنی و شروع کردند به اینکه اصلا غذا پختن کار جالبی نیست که بخواهیم بر روی آن ارزشگذاری بکنیم، و در ادامه نیز همچون سالیان گذشته، آرزوی «آشپزخانههای عمومی محلات» را تکرار کردند که زنان، دیگر مجبور به پخت و پز نباشند. آن روز گذشت و من هم صحبتی در نقد آنها نگفتم چرا که نمیخواستم دوستان فمینیست دهه 60 خودم را مُکّدر و دلگیر سازم. شایدم به همین دلیل بود که به آنها نگفتم: این حرفها متعلق به فمینیستهای 60 سال پیش است، و نگفتم که 50 سال پیش بود که طشت ناکارآمدی «آشپزخانههای عمومی محلات» در «شوروی سابق» از پشتبامها افتاد. از همه مهمتر نگفتم که ای بابا کجای قافله ایستادهاید که هنر آشپزی امروز به صورت یک «صنعت بزرگ جهانی» درآمده است. و باز هم نگفتم که «آشپزیکردن و آشپزینکردن» و همه کارهای دیگر که مادربزرگهای فمینیست ما از انجام دادنشان بیزار بودند حالا به تکنیکی خلاّق و مُعظم در دست مردان بزرگ تبدیل شده و این هنر که روزگاری آن را به عنوان «زنانه» تلقی میکردند و برای همین یک جورایی برای ما «بد و ناپسند» بود از قضا «مردان امروز» با هوشمندی آن را در اختیار گرفتهاند و به «صنعتی بزرگ» و «حرفهای آبرومند و درآمدزا» تبدیلاش کردهاند. در حقیقت بحث بر سر «زنانه» و «مردانه» بودن کارها به آن شکل سابق و سنتی، دیگر مطرح نیست بلکه بحث بر سر داشتن و نداشتن «قدرت» است. مردان با «قدرتی» که در اختیار دارند همان کاری را که ما زنان انجام میدادیم و «چیپ» و «دستپایین» تلقیاش میکردیم امروزه روز با اتکابهنفس به چنگ گرفتهاند و نه تنها به سطح یک «کار مهم و برتر» تبدیلاش کردهاند بلکه آن را به یکی از بزرگترین صنعت جهانی ارتقاء دادهاند. بنابراین دیگر بحث بر سر آن نیست که این کار زنانه است یا نیست و نشانه «جنس دوم» بودن ما یا آنها است، چرا که وقتی «قدرت» داشته باشی هر کار و وظیفهای را میتوانی به «مهمترین» کار عصر خودت تبدیلاش کنی. در اینجا نمیخواهم ارتقای آشپزی به سطح یک «صنعت بزرگ جهانی» را زیر سوآل ببرم چرا که به نظرم شاید این یکی از بهترین یادگارها و کارهای جالبی است که در زندگی ما انسانهای خاکی و فناپذیر صورت گرفته است. چون هر جا |
|||||||||||||||||||||||