صفحه اصلی   

        کلوپ نسوان   

        کافه مونث   

        مشق هفته   

        روزنامه دیواری   

        کتابهای اینترنتی مدرسه    

        صفحه فیس بوک مدرسه   

        کانال یوتیوپ مدرسه   

        همگرایی جنبش زنان در انتخابات   

        لایحه ضد خانواده   

        کمپین یک میلیون امضا   

        8 مارس    

        22 خرداد    

        مبصر کلاس   

        دردسر جنسیت   

        چالش ماه   

        اخبار   

        English    

  اینترنت مدرسه فمینیستی

 

      کافه مونث....  
 

تولّد

شعری از الهه رهرونیا-14 دی 1391

مدرسه فمینیستی: شعر «تولد» سروده الهه رهرونیا را در زیر می خوانید:

فرار را از من بدُزد

مرا بردار و به گوش­هایت بیاویز

و در مرکزِ خانه ای که دور تا دور آن اجاق روشن است، اِسکان بده

نگاهِ من به سفیدی سقف گیر کرده است

و گلوله ای برفی مدام از آن بالا تهدیدم میکند

چشمهایم را با نگاهت بپوشان

با اجاق، با کلاهی بوقی، و کیکی برای تولّد

من به تولّد محتاجم

به اعدامِ کدام و کجا،

و مرگِ علایم ِسوال

و گریه ای طولانی

به دِرازای فرار

و سرزمینی خیلی خیلی دور

از دست هایی معتاد به درز پنجره

و انتظارِ اتفاقی که رفتن را بخنداند

و انقباض و بُهت.

من از انقباض بیزارم

از کمین و انبار اسلحه

و از تمام پیش فرض های وحشت بیزارم

و از مردانِ چادر به سر

و شوالیه های روضه خان

و ازبرقِ رفتن که در نهاد چشم­هایم روشن است

من بیماری زیر زمینی ام که ناله های درونی ام هسته ی زمین را آبکش کرده است

شبیه پنیری سوراخ سوراخ و تُرد

زیر پایم پوکِ سقوط است

پنجره بسته نمیشود از ترس

از وقتی که هوا به هویّتش هشدارِ رُسوخ داد

و پنجره ای ترَک خورده شدم که چهارچوبی عظیم

عظمت را در من تزریق میکند هر روز

روزی سه بار عظمت ذرّه ذرّه

در عَضُله و رگهایم اوج میگیرد، می خوابد

و خستگی را لابلای ترک­هایم تبخیر میکند

راه میافتم روی چاله های افق و میخوانم

همسانِ مسیح که بر سطح آب می­ایستاد

و گدایان را به ماهیِ آزاد

و مُردگان را به نفس های مجّانی مهمان میکرد

و زندگی.

باید پیدا کنم

و دست­هایم نباید بیکار بمانند

مثل دست های خالیِ گلدسته

که قرن هاست گولِ آسمان را خورده است

و خنده را در گریه ی زنانِ سیاه پوش جستجو میکند

باید مُرور کنم

لحظه های زیادی جا مانده اند

کنار دروازه ها، دروازه ها

و راه های گریز از انقباض

دستهایم نباید بیکار بمانند

و پاهایم که به قدر کافی کوچکند

باید که آمده ی دیدار با کفش بلورین باشند

فرار را از من بدزد

الهه رهرونیا

12March 2012




    English    فیس بوک     تماس با ما    درباره ما    اخبار    بخش های پیشین سایت    روزنامه دیواری    مبصر کلاس    مشق هفته    ویدئو - گزارش ها    کافه مونث    کتاب های اینترنتی مدرسه    کلوپ نسوان