در همین بخش
|
مشق هفته.... | ||||||||||||||||||||||
مادری نرگس و ستوده: مادرانی از جنس اسطوره / آزاده دواچی 14 دی 1391![]() |
![]() |
||||||||||||||||||||||
مدرسه فمینیستی: فرقی نمیکند چه کسی باشی، مادر باشی، پدر باشی و یا فرزند، زن یا مرد، هر که باشی و رنجنامه مادرانی چون نرگس محمدی و نسرین ستوده و روایتهای فرزندانشان را بشنوی و بخوانی، در دلات این صحنهها را مرور خواهی کرد. صحنههایی از جنس مادرانی که رنجشان ناتمام و دردشان فراموش نشدنی است. صحنهی اول : صحنهی دوم : نشسته اند کنار هم و دارند معانی لغات را یاد می گیرند. خیره می شوند به تصویرهای رنگارنگ کتاب، چرا آنها را رنگی نمی بینند؟ اصلا چرا دیگر هیچ چیز در نظرشان رنگی نیست؟ سعی می کنند از هر کلمه خاطره ای بسازند. یادشان نمی آید اولین لغت که یاد گرفته اند چه بود، اما تنها چیز در خاطرشان صدای ممتد و محکم بسته شدن درها و ناپدید شدن مادرهایشان بوده است، دیگر خواب ندارند سخت می خوابند، سخت بلند می شوند. دیگر از هر چیزی می ترسند، حتی از پاسبان هایی که قرار است راه خانهشان را وقتی گم شدند به آنها نشان بدهند. هنوز آن قدر بزرگ نشده اند که معانی لغات را بفهمند، اما در همین کودکی معنی ترس را خوب درک کرده اند. سن زیادی ندارند، کودکاند و در حسرت آغوش مادری که بارها از آنها به زور ربوده شده است، کابوس دیده اند. اسباببازیهایشان را گوشه ای برده اند، کنار عکس مادر و زل زده اند به آن. آن قدر زود معنی دلتنگی را فهمیده اند که شاید باید تکرارش کنند. شمردن بلد هستند، اما نه آن قدر که روزهای باقی مانده برای در آغوش خوابیدن مادرشان را بشمارند، نه آن قدر که ثانیه ها از فاصلهی این همه روز کم کنند. این روزها بیشتر دوست دارند بخوابند، و در خواب بیشتر مادرشان را م |
|||||||||||||||||||||||