ذهنیت سنتی و مردسالار همچنان قوی و پابرجاست

گفتگو: ياسمن دادور - 5 دی 1387

مدرسه فمنیستی: در راستای تصویب طرح بومی سازی جنسیتی، گفتگویی را با زهرا کربلایی انجام داده ایم که ساکن یزد است و مدت چهار سال در دانشگاه کرمان تحصیل کرده است. دراین گفتگو تاثیر زندگی مستقل - در نتيجه تحصيل در شهري غير از محل سكونت- را در زندگی ایشان بررسی کرده ایم.

یاسمن دادور :به چه دلیل انتخاب کردی که در شهری غیراز محل سکونتت درس بخوانی ؟

زهرا کربلایی: برای من دانشگاه خیلی مهم بود. می خواستم در یک دانشگاه قوی و قدمت دار درس بخوانم و شهر برایم مهم نبود. سایر همکلاسی های من هم با همین روش انتخاب رشته می کردند که در یک دانشگاه خوب درس بخوانند که معمولا انتخاب هایشان تهران، مشهد، اصفهان،‌ شیراز و .... بود . همینطور فضای مدرسه و راهنمایی های معلمانمان در زمینه انتخاب شهر برای تحصیل نیز بی تاثیر نبود. بچه هایی که دانش آموز دبیرستان ما بودند و کنکور داده بودند و قبول شده بودند در اواسط سال تحصیلی به مدرسه دعوت می شدند و برای دانش آموزان از تجربیاتشان و دانشگاهی که در ان درس می خواندند می گفتند و اکثرا نیز دانشجوی دانشگاه های تهران بودند و به ما بازخورد مناسبی از وضعیت تحصیلی و دانشگاهی اشان می دادند.

یاسمن دادور: برخورد خانواده ات با این مساله چطور بود؟ آنها راضی بودند که تو خارج از یزد درس بخوانی؟

زهرا کربلایی: خانواده مشوق من بودند. پدرم به شوخی سر انتخاب رشته به من می گفت باید دانشگاهی را انتخاب کنی که درخت هایش بلند تر باشند (منظور این بود که دانشگاه قدمت زیادی داشته باشد) خیلی خوب مرا راهنمایی کردند و هیچ محدودیتی برایم به وجود نیاوردند. البته لازم به ذکر است که من دو تا خواهر بزرگ تر از خودم داشتم، که آنها هم خارج از یزد درس خوانده بودند و تجربه خوبی برای خانواده به وجود آمده بود. حتی خانواده های دیگر همکلاسی های من نیز دوست داشتند که دختر هایشان به دانشگاه های خوب راه پیدا کنند و حتی برای قبولی آنها در تهران نذر می کردند.

یاسمن دادور: فکر می کنی که درس خواندن در شهر دیگر چه تاثیری روی تو داشت؟

زهرا کربلایی: اولین تاثیر همان استقلال است. بعد از اینکه من به کرمان امدم به هرحال حمایت خانواده ،دیگر خیلی کمرنگ بود. باید یاد می گرفتم که روی پای خودم بایستم و یک سری تجربیات به دست آوردم که امکان نداشت در شهر خودم کسب کنم. مثلا برای پیدا کردن خانه، خودم به بنگاه های مختلف سر می زدم و با صاحب خانه و بنگاهی و .... صحبت می کردم و در ضمن این خودم بودم که باید مراقب بودم كه سرم کلاه نرود،‌ کلا باید مشکلاتم را خودم حل می کردم. استقلالی که من در مدت چهار سال تجربه کردم، باعث شده که الان از خیلی چیزها نترسم مثلا از تنهایی، یا قدرت ریسک پذیری من خیلی بالاتر برود. کلا شناخت خوبی از زندگی و آدم ها به من داد و وابستگی مرا خیلی کم کرد

یاسمن دادور:از سختی ها هم بگو؟

زهرا کربلایی: به هرحال هر تلاشی یک سری مشکلات به همراه خودش می آورد ولی عمده اش این بود که تو به عنوان یک دانشجوی غیر بومی باید همه کار ها را باهم انجام دهی. هم درس بخوانی هم خرید کنی هم غذا درست کنی و باید یک برنامه ریزی درست داشته باشی ویک تعامل منطقی بین کارهای روزمره و درس خواندن و تفریح کردن و .... به وجود بیاوری و دیگر اینکه برخورد با واقعیات جامعه خیلی خوشایند نبود،