|
آرزوی 8 مارسی ام برای کمپین که به غربت من معنا داده است رویا صحرایی - 24 اسفند 1387 |
مدرسه فمینیستی: تمام مطالبی را که فکر می کردم مناسب است پرینت گرفته بودم و دور خودم چیده بودم تا یکی از آنها را برای ترجمه انتخاب کنم ، گاهی موردی را از یکی از وب سایتهای زنان درمی آوردم و یادداشتی بر می داشتم. آن روز مرخصی گرفته بودم و می خواستم که هر طور شده مطلبی رو به مناست هشت مارس آماده کنم که زنگ تلفن موبایل رشته افکارم رو پاره کرد و بعد ازآن تصمیم گرفتم که مطلب زیر را برای سایت بفرستم. – زنگ زدم یاد آوری کنم که امروز که مرخصی گرفتی بهترین فرصت است که برای تمدید گذرنامه هامان با سفارت تماس بگیری، خودت می دونی که چقدر سخت می شه تماس گرفت، از سر کار که نمی تونیم زنگ بزنیم. گفتم شاید این بهترین فرصت باشه میدونی که حتما قبل از رفتن باید آنها رو تمدید کنیم . آنهم که خودش یک ماه طول می کشه به دستمان برسه ، خیلی فرصت نداریم! آرام گفتم باشد و تلفن را قطع کردم. دلم شور زد. نمی دانم چرا این روزها فوری دلم شور می افتد، دوستی می گفت همه جای دنیا با شادمانی به استقبال روز جهانی زن می روند و آن را جشن می گیرند، تو دوباره دلشوره گرفتی؟ نگران نباش امسال اتفاقی نمی افتد، مطمئن باش که دوستان و عزیزانت در ایران خودشان بهترین برنامه را انتخاب می کنند و مشکلی برای کسی پیش نمی آید. با خودم می گویم: آره حتما همینطوره. بعد از حدود یک ساعت بالاخره موفق می شوم که با سفارت ایران تماس بگیرم:
صدایی بی حوصله و سریع می گوید: از وب سایت سفارت فرم های شماره 55 ، 56... دانلود کنید، 4 تا عکس پشت نویسی... و من هم تند و تند یاداشت می کنم.
سعی می کنم جلوی عصبانیت خودم رو بگیرم،می گویم: بله البته آقایون می تونند هر وقت دلشان بخواهد به راحتی در همه موارد زندگی تغییر عقیده دهند! از بدو ورودم به این شرکت، زمانی که کمپین یک میلیون امضایی نبود، من شاید به منظور جبران غربت و خلاء حس تعلق به جامعه جدیدی که در آن وارد شده بودم سعی می کردم که در بیان آنچه که پشت سر جا گذاشته ام اغراق کنم، مثل خیلی از مهاجران دیگر، البته قطعا همه مهاجران این کار را نمی کنند. عده ای مخصوصا در اوایل ورود محو جاذبه های فرنگ می شوند و تا می توانند همه چیز را در پشت سر می کوبند، عده ای هم مردم و فرهنگ تاریخ ایران را چنان |