«امید» و «آرمانشهر» در فمینیسم عمل گرا

ترجمه و تالیف : جلوه جواهری - 24 فروردین 1387

سرتوماس مور [1] در کتاب آرمانشهر (1516) کلمه utopian را که بازی با واژه eutopia (مکانی بهتر) و outopia (لامکان) است، وارد زبان انگلیسی کرد. از آن زمان، آرمانشهرهای بسیاری به تخیل درآمدند و حتا بسیاری از نظریه پردازان فمینیست در باب «آرمانشهر»ها قلم فرسایی کرده اند.

تفکر اتوپیایی همواره منبع الهام سیاسی برای فمینیست ها بوده است. برای نمونه، مادرتباری در فمینیسم قرن نوزدهم که شارلوت پرکینز گیلمن در آرمانشهر خود، "زنستان" (1915)، توصیف می کند، بیان روشن ارزش های آرمانشهری است. مارج پی یر سی در کتاب زن در "لبه زمان"، طرح یک اتوپیایی جمع گرای ممکن، غیر جنس گرا، و زایا را ارائه می کند.

دروازه ای به شهر زنان

دهه 1970 شاهد آثار منتشر شده بسیاری در زمینه آرمانشهرهای فمینیسیتی هستیم؛ کتاب هایی مانند «خلع ید شدگان » [2] (1974) اورسلا له گویین [3] ، «مرد مونث» [4] (1975) جوآنا راس [5] ، «زن بر لبه زمان» - [6] (1976) مارچ پی یر سی [7] ، «عالم هپروت» [8] (1979) سالی میلر گیر هارت [9] ، و همچنین آثار ارزشمند دیگری که در دهه های بعد پا به عرصه وجود گذاشتند از جمله: «دروازه ای به دیار زنان» [10] (1999) شری استاویا تپر [11] ، و «وظیفه آرمانشهر» [12] (2001) ارین مک کنا [13] که جملگی به روش های مختلف از مدل آرمانشهری به عنوان سلاحی برای انتقاد اجتماعی استفاده کرده اند.

در میان آرمانشهرهای موجود، کتاب «وظیفه آرمانشهر» ارین مک کنا به دلیل محتوا و رویکردی که دارد، یکی از مهمترین کتاب ها در تحقیقات آرمانشهری معاصر است. او به همراه بسیاری از افراد دیگر، می خواهند که از آرمانشهر، روایتی جدید ارائه دهند؛ روایتی که بدبینی و یاس فلسفی معاصر را که بسیار هم گسترش یافته، به امید و حرکت تبدیل سازد، امید در رسیدن به آرمانشهری دست یافتنی و قابل تحقق.

بسیاری از مردم عادی، و گروه بزرگی از روشنفکران، نسبت به ارزش آرمانشهر برابری به دلیل تجربه های بسیار سختی که در دوره های اخیر داشته اند، بدبین و مشکوک هستند. زیرا بسیاری از حکومت هایی که بر اساس ایده های آرمانشهری بنا شدند با خود چنان خشونت و توتالیتاریسمی را آوردند که سال ها وقت لازم است که خاطره آن از ذهن مردمی که درگیر آن بودند زدوده شود. فلاسفه پست مدرن نیز به دلیل گریز از جهان روایت ها، چنین آرمانشهرهایی را پس می زنند. اما مک کنا، آرمانشهر را از دیدگاه عمل گرایانه و پراگماتیستی خود، تعریف می کند. او در عین حال که عام گرایی و ساده سازی مدرنیته را رد می کند و از کشف آرمانشهر از طریق اعتقاد به «وحدانیت» (نگرش مونیستی) سر باز می زند، آرمانشهرهایی امیدبخش را برای اکنون و آینده متصور می شود.

مک کنا در تعریف خود از اتوپیا و آرمانشهر، سعی دارد که تعاریف پیشین را اصلاح کند. او در کتاب خود سه الگوی آرمانشهر را که هر کدام در کتابی شرح داده شده اند، معرفی می کند: آرمانشهر «دولت پایانی» [14] برگرفته از کتاب شری تپر با نام «دروازه ای به شهر زنان»؛ آرمانشهر «آنارشیستی » [15] ملهم از کتاب «زن در لبه زمان» مارج پی یرسی، و آرمانشهر «فرآیند» بر گرفته از نظریات جان دیویی. او در آخرین مدلی که ارائه می کند در واقع آرمانشهر مورد نظر خودش را مطرح می کند: ترکیب الگوی عم

پانوشت:

[1Sir Thomas More

[2Dispossessed

[3Ursula Le Guin

[4The Female Man

[5Joanna Russ

[6Woman on the Edge of Time

[7Marge Piercy

[8The Wanderground

[9Sally Miller Gearhart

[10The Gate to Women’s Country

[11Sheri Stavia Tepper

[12The Task of Utopia

[13Erin McKenna

[14end-state utopia

[15Anarchist utopia