|
رزا مقدم - 14 دی 1391 |
مدرسه فمینیستی متن زیر به قلم رزا مقدم، را به مناسبت سال نو مسیحی 2013، به خوانندگان سایت مدرسه فمینیستی تقدیم می کنیم: زنی روسپی که توبه کرده و در حلقۀ یاران مسیح درآمده بود در آخرین شب پیش از مصلوب کردن مسیح، همچون دیگر حواریون فرصتی داشت تا با پیامبر عشق گفتگو کند و از عشق بپرسد. پس از او پرسید فرق شهوت رانی با عشق ورزی چیست؟ مسیح او را که از نعمت تجربۀ عشقورزی محروم بود گفت که: عشقورزی وجه خدایی آمیزش است که تنها انسان میتواند آن را تجربه کند. تجربهای بر پلی میان لذت جسمانی و درک زیبایی آفرینش. عشقورزی خود آفریننده است اما شهوت کور. در شهوت یک تن حضور دارد؛ در حالی که عشق ورزی تجربه ای مشترک است میان دو تن که برای رسیدن به کمال زیبایی آنرا در وحدت با هم می جویند. شهوت از همراهی بینصیب است و بر تسلط سوار میشود؛ اما عشقورزی، بازیای با دو بازیگر است که جمعشان بیش از دو خواهد بود. اتصال دو روح، در نگاهها، آواها، حرکتها و پیوندی که آنها را در ساحتی ورای جسم به یکدیگر متعلق میسازد. در شهوت تعلقی نخواهد بود جز به لذتی آنی و عطشی دوباره بیش از پیش؛ اما عشقورزی چو رود روانی است که شنا در مسیر آن به دریای خیال و خاطره میپیوندد و اگرچه دوری از آن دلتنگی میزاید اما فرزند ارشدش تعلق خاطری است که وجه انسانی رابطهای زمینی است. با شهوت اما گویی از بلندی به برکه میپری و هربار نیاز دوباره پرت کردن خود را بلافاصله پس از رسیدن به آب حس میکنی. شهوتران هرلحظه، اوج را میخواهد و برای دریافتناش بی کمترین توجهی به آن دیگری در پی آن است که لذت خود را تحقق بخشد؛ حال آنکه عاشقی که در تمنای پیوندی با یار خویش است عشق را مزه مزه کنان، گام به گام محقق میکند تا در توالی درهم پیچندۀ اوج گرفتن، یکی شدن و لذت مشترک را تعین بخشد. عاشقان معتمد به نفساند اما در شهوترانی غروری کاذب و تحقیری نهفته رخنه کرده است. عاشق در آغوش معشوقش چو نقاشی بر بوم صیقل خورده با قلموی انگشتانش طرح میزند و هنرمندانه پس میرود تا نقشی را که به نوازش زده از یک گام دورتر تماشا کند؛ در بازگشت قلموی او نگارهای میآفریند که چون شاهکاری به یادگار ذهن میماند. هدف ماندگاری است و اوجها و فرودهای نوازش، خاطرات راهی است که تا قلۀ کمال، یک یگانگی ناب، انتظاری شیرین را توشه میکند. یگانگی با خود در عشق با دیگری اتفاق میافتد. آدمی در تلاطم تناقض شهوت و نیاز به فرهیختگی تکهپاره میشود. قطعیت عشق ولی چیرهدستانه این تناقضات را کمرنگ میکند و از درون به نیروی زایندگی، «من»ی معطوف به «ما» میجوشد. باز از پیامبر عشق پرسید پس تجاوز چیست؟ و مسیح درهم رفته برآمد که تجاوز نادیده انگاشتن همبستری است که آخرین سنگرهای خودِ خود را به اختیار یا بیاختیار از دست گذاشته است. تجاوز در خود غوطه خوردن بر بستری است که غیر از خود نیز در آن به ناچار شریک است؛ تعجیل و شتاب در رسیدن است؛ تعجیلی در گرفتن حق انتخاب از دیگری. خودخواهی در لذتجویی است، آختن غریزۀ کور و رها کردن ریسمانهای عاطفه، عقل و ادراک کلیتی از عشق در لحظهای از تجربۀ واقعی است. تجاوز عملی مشخص نیست، ارادهای تعین یافته از سوی طبیعت و دور از مرزهای انسانبودگی است. تعدی متکی بر قدر |