|
ازدواج موقت و فمینیسم پدرسالار اکبر کرمی - 29 شهریور 1392 |
مدرسه فمینیستی: بدون هم نظری در مورد سرنام هایی هم چون "فمینیسم" و "پدرسالاری" گفت و گو و مفاهمه بر سر فمینیسم پدرسالارانه و پی گیری ردپای آن در برخی از مخالفت ها با پدیده ازدواج موقت، اگر نه ناممکن، دست کم بسیار دشوار است. اما هم نظری در مورد این نام ها، هم آن گونه که برخی ادعا دارند در گرو تعریف و توافقی جامع و مانع از آن ها نیست؛ چه، هر تلاشی برای جامع و مانع کردن تعاریف پدیده های تاریخی نه مطلوب است و نه ممکن. ممکن نیست زیرا پدیده های تاریخی هم چون زمان، در جان خود متکثر و جاری اند و در هیچ تعریفی و توافقی برای همیشه نمی گنجند. چنین تلاش هایی مطلوب هم نیست؛ چه دست کم در سایه و هم سایه گی آن ها افق های ما به آینده بسیار تیره، تار و تنگ می شود. فمینیسم گفتمانی است در جهت برداشتن کلیه ی اشکال تبعیض و نابرابری جنسیتی و جنسی از ساختار سیاسی، اجتماعی، فرهنگی، حقوقی، زبانی، خانواده گی و سکسی از اجتماعات انسانی. آماج فمینیسم (دست کم در گرایش های میانه) جامعه ای است که در آن همه ی زنان و مردان می توانند، بدون توجه به جنسیت و خواست های جنسی خود از شأن و موقعیت های کم و بیش برابری در رشد، تحصیل، کار، زیست جنسی و اخلاقی و رقابت برای قرار گرفتن در مراکز تصمیم سازی و تصمیم گیری برخوردار باشند. پدر/مردسالاری آسیبی تاریخی، زیستی و اجتماعی است که کم و بیش در برابر این رویای مدرن و خواست مترقی ایستاده است و دست کم در جایی و به گونه ای تلاش دارد از نوعی نابرابری و تفاوت حقوقی و اجتماعی، حتا به بهانه ی دفاع از حقوق زنان، دفاع کند. پدرسالاری و مردسالاری از رگ و ریشه های همانندی برآمده اند، در نتیجه در این نوشتار از ناهمانندی های اندکی که ممکن است بر آن ها سوار شود می گذریم و به کاربرد یکی از آن ها بسنده می کنیم. در این چشم انداز، فمینیسم پدرسالار مجموعه ای از باورها، داوری ها، کنش ها و واکنش های است که هرچند ممکن است رنگ و بوی فمینیستی غلیظی هم داشته باشد اما آلوده به زبان، منطق، خواست و روان شناسی مردسالارانه است و در جایی با تبار استبدادی خود و نیروهای واپس گرای پس و پشت آن پیوند می خورد. طرح مساله ازدواج موقت در سنت شیعی شکلی از آمیزش جنسی و نوعی زناشویی است که با وجود مجوز مذهبی، در میان ایرانیان، هم چنان محل اشکال، تردید و گفت و گو است. این تردیدها چیست و از کجا ریشه می گیرد؟ به نظر می رسد پاره ای از این مخالفت ها در ایران امروز، نمونه های مشخصی از فمینیسم پدرسالارنه است که باید بازنمایی و واشکافی شود. در چهارچوب چنین دستاوردهایی است که شاید بتوانیم از شر مردان زخمی ای که در جان ما لانه کرده اند برهیم و راهی به رهایی از این بدخیمی های مزمن بجوییم. اهمیت و تبارشناسی مساله پدر/مردسالاری و استبداد شرقی هم وندی آشکاری دارند. یکم. در مورد ایران خودمان باید نشانه گان استبداد ایرانی را در امتداد و پی آمد بدخیمی اضطراب های جنسی فراوان و همه گیری بدانیم که تا مغز استخوان مان نفوذ کرده است.(1) در نتیجه، دور از ذهن است که ایرانیان بتوانند بدون رهایی از این بدخیمی های مزمن در روان خود، چاره ای برای استبداد روان در تاریخ خود بجویند؛ چه، هم چنان که پیش تر در برخی از نوشتارهای خود آورده ام، ایرانیان هرچند در مخالفت با مستبدان و ستایش آزادی، تاریخی طولانی و |