زن، مس، گربه و موزیک راک

مرضیه وفامهر - 20 اسفند 1392

مدرسه فمینیستی: به سادگی اتفاق میفتد وقتی که عبور برایت ساده نیست و تماشا و گزینش را دنبال می کشد.

بعد از ظهر تابستان بود و زیر سایه ی بلوک های سرد اکباتان از مغازه به خانه میرفتم .دستی ساک خرید و دستی با تله فن بر گوش و مکالمه با دوستی، و چشم هایی که بر در و دیوارهای خاکستری شهرک اکباتان نشانه هایی از حیات را مثل راز می جورید. چشمم افتاد به دری شیشه خور و پوستر آلبومی از پینک فلوید روی آن، پشت در گربه ای به انتظار ایستاده بود.

به دوستم گفتم: ای ول پوستر پینک فلوید روی دری هست و گربه ای پشت در، ببینم اینجا کجاست، خداحافظ تا بعد.

خودم را جابجا کردم تا جایی که عکس درخت های توی شیشه را سایه کنم، داخل اتاقک زنی خندان دیدم، در زدم و تو رفتم.
 من- ببخشید، اینجا کجاست؟

دو زن آنجا بود که با هم و خندان گفتند دفتر نشر مس.

 من- چرا مس؟
 زنها- آخه از طلا بودن پشیمانیم.

با خودم فکر کردم گربه که منتظر مادر و غذاست، پینک فلوید که با پررویی چشمک میزند، حالا مس هم هستند، فلزی که از عشق به آن حلقه اش دور انگشتم است تا کسی امیدی نبندد. شد سه تا، پس باید با این زنها گپ زد.

نشستم و چای ریختند، نشستند و چای نوشیدیم.

بعدها در عبور بارها و بارها دیدم که بارشان را می کشیدند.

بارها نشستیم و چای نوشیدیم.

آنها از گرفتاری شان در حوزه ی نشر و من از گرفتاریم در حوزه ی سینما و تاتر گفتم و گفتند: بی پولی ها، تنهایی ها، بی کسی ها، نگاه های جنسی و تبعیض های جنسیتی...

حالا بخشی از حرفهایشان را بخوانید:

سخنی با ماندانا و کتایون دیلمقانیان، ناشران مس

مرضیه وفامهر: از کی و چگونه به کار نشر پرداختید؟

- کتایون دیلمقانیان: این سوال را ماندانا بايد بگوید چون اون شروع كرده بود. من قبلأ در يك شركت تبليغاتي كار مي كردم كه2 سال آخر آن يعني سال 78 و79 توامأ به كار در آنجا و همكاري با ماندانا مشغول بودم كه در آن مدت چند كتاب پزشكي مربوط به يك شركت دارويي سوئيسي بود منتشر كرديم، به اضافه كتابهاي ديگر خودمان و در نهايت از اواخر سال 79 به صورت كامل به نشر مس پيوستم.

- ماندانا دیلمقانیان: راستش من بعد از تجربه کارهای متنوع و پراکنده و با تشویق یکی از دوستان که مترجم هم بودند در سال76 -77 مجوز نشر مس را گرفتم. اولین کتاب ها دو ترجمه خیلی خوب از همان دوست مترجم مان یعنی خانم منجم بود .این دو کتاب "نیچه" یعنی "خواست و اراده معطوف به قدرت" و "انسان مصلوب" که در سال78 منتشر شد بسیار موفق و پرفروش بودند. پس از آن دو کتاب در زمینه موسیقی داشتیم که اشعار دو گروه متالیکا و بیتلز بودند، شاید بشود گفت سرنوشت ما را رقم زدند، نمی خواهم بگویم سرنوشت خوبی بود (خنده). کار نشر هم مثل هر کاری در این مملکت بیش از اینکه نیاز به فکر و ایده داشته باشد نیازمند سرمایه است. نشر مس بدون سرمایه کارش را شروع کرد و تنها شانسش این بود که در آن زمان نسبتا به راحتی می شد از ارشاد وام تولید کتاب گرفت. یادم است 5 میلیون تومان وام گرفتم تا توانستم کار را شروع کنم. به هرحال کار راه افتاد. ولی واقعا سخت بود که بتوانی کار را به صورتی مطلوب ادامه دهی. تمام تلاش ما این بود که هیچ وقت از خواسته هایمان کوتاه نیاییم و همیشه کیفیت برای مان حرف اول را می زد.

- مرضیه وفامهر: چرا؟

- کتایون: به قول پدرمون